یواشکی نوشت

خدا منو ببین...این زندگی رویای من نیست.‌..

فصل زرد....

شهریورم به دلتنگی گذشت...
به ادعای فراموشی...
و فراموشیِ فراموش کردنش...
چه زود چسبیدی به پاییز...
چه زود حال و هوا را دو نفره کردی...
فکر تنهایی مرا نکردی...؟
از تو آموختم عاشق ها دو دسته اند
یک دسته در گرمای تابستان ذوب می شوند و تمام
یک دسته می مانند و به هر جان کندنی هست خودشان را می رسانند به پاییز و زمستان و بهار...
خودم را می رسانم به پاییز
سر جنگ ندارم که با فصل ها...
میگذارم باران و باد بوزد
برگ ها برقصند
بوها دیوانه ام کنند
و خاطره ها بازی شان بگیرد...
یا می آید و با هم قدم میزنیم
یا نمی آید و با یادش قدم میزنم
در هر دو حال
عاشق است
زنی در آستانه فصلی زرد...
+همیشه دوست داشتم اینجوری بنویسم اما هیچ وقت نویسنده ی خوبی نبودم...

وقتی دختری رو دوست داری...

وقتی دختری و دوست داری....

اشکشو درنیار...با اشکاش از چشماش می افتی!!!

ازش فاصله نگیر...اگه سرد شه دیگه درست نمیشه!!!

باهاش قهر نکن...بی تو بودن رو یاد می گیره!!!

تهدیدش نکن...دعواش نکن...

میره پشت یکی دیگه قایم میشه،اون آدم پناهش میشه!!!

اگه دوسش داری....

همونجوری که هست دوسش داشته باش،سعی نکن عوضش کنی!!!....

اگه دوسش داری...

اشتباهاتشو به روش نیار،آدم جایزالخطاست!!!

اگه دوسش داری...

تو اوج بدی هاوتلخی هاوسختی ها...

از آغوشت بیرونش نکن...

بذار یاد بگیره دنیاش وزندگیش همون آغوشیه که توشه...

نذار بره جای دیگه ای از دست تو گریه کنه...

اون موقع هست که دیگه تو،توی قلبش جایی نداری!!!!....

یه پست کپی شده!!...

حال وهوای وب من در حال حاضر!!!...

[کلیک لطفا]

با اجازه از کوثر بانو جان.... :)

کنکور خیلی نزدیکه دوستان...

دعا کنید برام لطفا..... :))))))

Designed By Erfan Powered by Bayan