یواشکی نوشت

خدا منو ببین...این زندگی رویای من نیست.‌..

استرس ول کن ما نیست انگار...

خوشحالی قبولی یه طرف...

استرس و ترس از ورود به یه محیطِ جدید و ناشناخته یه طرف...

+همیشه از استرس* متنفر بودم...

*عضو جدانشدنی این روزای زندگیم... :(

هی روزگار...

می گویند:شاد بنویس...!!

نوشته هایت درد دارند...!!

و من یاد مردی می افتم که با ویولونش...!!

گوشه خیابان شاد می زد...!!

اما با چشم های خیس...!!

+انگار این روزگار نمی خواد با من سر سازگاری داشته باشه...

هر دفعه باید یه جوری بزنه تو حالم...(-_-)

خواهشا قضاوت نکنید...

کاش آدما می دونستن گاهی با یه قضاوت بی موقع...

ممکنه دله یه بنده ی خدا رو بدجور بشکونن.... :(

پناهی غیر آغوشت ندارم....

حالم خوب نیست....

داغون داغونم...

خدا تنهام نذاریا!!!...

«سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ»

«سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ»

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند...

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند...

التماس دعا توی بهترین شب های خدا...

دیالوگ های ماندگار (2)

 قباد:تو هنوزم دلت باهاشه؟؟؟!!!...

شهرزاد:نمی خوام حرفشو بزنیم...فراموشی زمان می بره...

 فقط...

فکر می کنم اگه من به هر دری زدم و اونی نشد که می خواستم بشه...

لابد قسمت خرافه نیست هست واقعا...

 

Designed By Erfan Powered by Bayan