یواشکی نوشت

خدا منو ببین...این زندگی رویای من نیست.‌..

ماجرای منو دوستام سر کلاس....

دیروز به طور اتفاقی...

پارسا جعبه ی خاطراتمو دید...

هی اصرار پشت اصرار که من ببینم توش چیه...

منم از اونجایی که کادوی پنهانی واین جور چیزا توش نداشتم براش آوردم...

گفتم بذار دله بچه خوش بشه....

وقتی داشتم تک تک وسیله هارو بهش نشون می دادم ...

یه کاغذ پیدا کردم...

یه برگ دفتر کنده شده...که بیچاره حالو روز خوبیم نداشت....

شروع کردم به خوندنش....

Designed By Erfan Powered by Bayan