یواشکی نوشت

خدا منو ببین...این زندگی رویای من نیست.‌..

و کنکور از آنچه می اندیشید به شما نزدیک تر است...

بالاخره رسید....

این چند روزه اینقدر حالم بد بود که تعریف کردنی نیست!...

تا می خواستم یه کلمه حرف بزنم...اول بغض می کردم...

بعدشم همینجوری اشکام پشت هم از چشمام می ریختن پایین...

اصن یه وضعیتی بود...

الان به لطف دلداریای اعضای خانواده(^_^)حالم خوبه!... :)

امیدمم فقط به اون بالاسریمه...

میدونم تنهام نمیذاره... :)

التماس دعا...دعا کنین جلوی مامان وبابام شرمنده نشم...(-_-) 


اصن مامانی که دختر داره باید خیاط باشه!..

خوشبختی ینی...

مامانت خیاط باشه ....والا... ;)

+من عاشق مانتوهای جدیدمم که شاهکار دست مامان جونمن!(^_^)

من آش رشته خیلی دوس(^_^)

ته تغاری جان...

درسته که آش دوست داری...

درسته که آش مامان پزو هیج جای دیگه نمیتونی پیدا کنی...

اما این دلیل خوبی نی برای پوکوندن خودت عزیزم....

+جاتون خالی.... :)

+اینقدر آش خوردم که برای هضمش کار به قرص معده واین حرفا رسید! :|

بهترین نعمت های خدا

گاهی با شنیدن خبر مرگ کسی!!!

گاهی با دیدن ی فیلم یا شنیدن ی آهنگ!!!

گاهیم با خوندن ی متن یا حتی ی جمله کوتاه!!!

فکر نبودنشون تو ذهنم جرقه می زنه...

اما هنوز جرقه پا نگرفته و روشن نشده بغضم اشک میشه رو گونم...

میدونم خیلی اذیتشون کردم...

میدونم همیشه اونی نیستم که می خوان...

میدونم همه ی وجودشون رو برام گذاشتن و...

من با همه ی وجود براشون جبران نکردم...

اما به خود خدا نبودنشون رو طاقت نمی یارم...

خدا جونم....

نیاد اون روزی که من باشم و مامان بابام نباشنا!!!

Designed By Erfan Powered by Bayan