یواشکی نوشت

خدا منو ببین...این زندگی رویای من نیست.‌..

لعنت به تنهایی و تنهایی و تنهایی...

یه سری احساسات و هیچ جوری نمیشه تخلیه کرد مگر با...

گریه های یواشکی نصفه شب... :(

+فکر کردن به کسی که اصلا نمیدونی تو رو یادش میاد یا نه...

اسمش عشق نیست...حماقت محضه!...

گریه می کنم به حال و روز بیخودم...

دلم کمی خواب می خواهد از جنس مرگ...

گلویم کمی نفس می خواهد از جنس خفگی...

قلبم استراحتی می خواهد از جنس ایستادگی...

هی روزگار...

می گویند:شاد بنویس...!!

نوشته هایت درد دارند...!!

و من یاد مردی می افتم که با ویولونش...!!

گوشه خیابان شاد می زد...!!

اما با چشم های خیس...!!

+انگار این روزگار نمی خواد با من سر سازگاری داشته باشه...

هر دفعه باید یه جوری بزنه تو حالم...(-_-)

دیوونگی

دیوونگی یعنی حال الآن من...

یعنی پلی کردن هزارباره ی فیلمِ یه دقیقه ای خوندنش!...

پناهی غیر آغوشت ندارم....

حالم خوب نیست....

داغون داغونم...

خدا تنهام نذاریا!!!...

گروهان رفت آموزشی...اما نفر برگشت!... :(

کجایی خدا؟؟؟

خدایا خسته ام....خیلی خسته!!....

دیگه نمی کشم....

خدایا مگه نمی گن تو دلای شکسته خونته؟!

داغونم خدا کجایی پس؟؟؟

خدایا تمومش کن....تمومش کن این زندگی کوفتی رو...

قَسَمت میدم به عزیزترینات تمومش کن...

من می ترسم.....جرئتشو ندارم....خودت تمومش کن....

دیگه نمی تونم......واقعا نمی تونم!!...

خدایا مگه خودت نگفتی از رگ گردن نزدیک تری بهم؟؟؟

چرا حست نمی کنم؟؟؟؟

کجایی خـــــــــــــــــــــدا؟؟؟!!!....

+کاش هیچ وقت آدما رو از لبخند رو لبشون و خنده های ظاهری قضاوت نکنیم!!..

Designed By Erfan Powered by Bayan