یواشکی نوشت

خدا منو ببین...این زندگی رویای من نیست.‌..

فصل زرد....

شهریورم به دلتنگی گذشت...
به ادعای فراموشی...
و فراموشیِ فراموش کردنش...
چه زود چسبیدی به پاییز...
چه زود حال و هوا را دو نفره کردی...
فکر تنهایی مرا نکردی...؟
از تو آموختم عاشق ها دو دسته اند
یک دسته در گرمای تابستان ذوب می شوند و تمام
یک دسته می مانند و به هر جان کندنی هست خودشان را می رسانند به پاییز و زمستان و بهار...
خودم را می رسانم به پاییز
سر جنگ ندارم که با فصل ها...
میگذارم باران و باد بوزد
برگ ها برقصند
بوها دیوانه ام کنند
و خاطره ها بازی شان بگیرد...
یا می آید و با هم قدم میزنیم
یا نمی آید و با یادش قدم میزنم
در هر دو حال
عاشق است
زنی در آستانه فصلی زرد...
+همیشه دوست داشتم اینجوری بنویسم اما هیچ وقت نویسنده ی خوبی نبودم...

ماجرای منو دوستام سر کلاس....

دیروز به طور اتفاقی...

پارسا جعبه ی خاطراتمو دید...

هی اصرار پشت اصرار که من ببینم توش چیه...

منم از اونجایی که کادوی پنهانی واین جور چیزا توش نداشتم براش آوردم...

گفتم بذار دله بچه خوش بشه....

وقتی داشتم تک تک وسیله هارو بهش نشون می دادم ...

یه کاغذ پیدا کردم...

یه برگ دفتر کنده شده...که بیچاره حالو روز خوبیم نداشت....

شروع کردم به خوندنش....

خرافاتی نیستم اما فال را محض سرگرمی،بسیار زیاد دوست می دارم!...

+اماده باش بحث کنی؟؟؟

کجای کاری رنگی رنگی جان یه هفته ای میشه بحث وجدل دارم با اطرافیان اونم هرروز...
+کوثر ببین چی نوشته ...فک کنم از حرفای دیشب ما باخبره...
+عنوان زیادی طولانی شد عایا؟؟؟...

مخاطب این متن نیمه گمشده ی ته تغاری می باشد!!!

نیمه ی گمشده ی عزیزم ...

لطفا قبل از پیدا کردن من حتما گیتار زدنو یاد بگیر...

خداجونم شمام ی لطفی کن...

نیم دونگ صدا برای خوندن بهش بده...

با سپاس فراوان!!!!....

+نیمه ی گمشده ی خوش صدا وهنرمند خواسته ی زیادیست عایا؟؟؟؟

افکار فانتزی از نوع دخترونه

یکی از فانتزیام اینه که لب دریا دور آتیش نشسته باشیم...

من اینور توام اونور دقیقا روبروم...

بعد همه بهت اصرار کنن که باید بخونی...

توام گیتارتو از کنارت برداری بذاری رو پات..

ی نگاه بهم بندازی و شروع کنی به خوندن این آهنگ...

Designed By Erfan Powered by Bayan